Popular Posts

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

زنده ګی نامه شهید احمد شاه مسعود بزرګ

                        بسم الله ارحمن الرحیم

                   بشنو ازنی چون حکایت میکند 
                   از  جدایی   ها شکایت   میکند
                  کز  نیستان   تا مرا  ببریده  اند
                  وز نفیرم   مرد و زن نالیده اند
                 سینه خواهم شرح شرح ازفراق
                 تا   بګویم  شرح    درد  اشتیاق


سخن از زنده ګی نامه شهیداحمدشاه مسعود بزرګ،سخن از تبلوریک اراده وتصمیم 
                                           برای سربلند بودن وسرفراززیستن یک ملت است
سخن اززنده ګی نامه مسعود بزرګ ،سخن ازتوضیح وتفسیر یک اندیشه متعالی ویک
مکتب رهایی بخش در رهایی ازحضیض ذلت است. سخن اززنده ګی نامه احمدشاه مسعود سخن از اهتزازدرفش آزادی وآزاده ګی بر ستیغستان هندوکش وپامیر وبربلندای سلیمان وبابا است و سخن از فقدان مسعود ،سخن ازدردجانګداز استخوان سوز وناله                                                                                 های برخواسته ازسینه های شرح ازفراق است. قصه حیات مسعود ،قصه آرزوها وامیدها در رسیدن به قله آزادی وعدالت است. قصه حیات مسعود  قصه اسطوره سازان  شرافت انسان، داستان راست قامتان  تاریخ ،بیان رزم وپیکار وارستګان زمان ،شرح درد ها،اندوه ها ورنجهای بیکران مظلومیت وحقانیت  یک ملت است . قصه حیات مسعود ،قصه جنګ باتجاوز و احریمن است. قصه پایداری ومقاومت ،سرګذشت ایمان وحماسه،فریاد خشم وغریو تاریخ در برابر بیداد وجهل ،داستان تسلیم نشدنها وکرنش نکردن ها. بیان  آواز های درګلو خفه شده نسل دیروز وپار  ونسل ګذشته های  دورسرزمین   ما.  قصه حیات مسعود، قصه جوانمردی وشجاعت است .قصه پرواز خسته ګی ناپزیر بر فراز هندوکش پیر ،برای آزاد بودن وآزاد زیستن . داستان سختیها ورنجها در مسیر حق وعدالت برای مردم ودر راه مردم ، بیان راز ونجوای جاودانه                        ونماد شدن در تاریخ امروز وفردای سرزمین ما .    احمدشاه مسعود  در دراز نای تاریخ دیار ما به ویژه درسده های اخیراین عصریک چهره استسنایی و منحصر به فرد بود. اوثمره سده های متوالی  ده ها نسل مبارز وآزادی خواه خراسان زمین  بود که از کوه پایه های هندوکش رمزپایه داری وبیګانه ستیزی ، قامت برافراخت  وباایمان واراده  به استواری صخره های بزرګ وقله های بزرګ آن ، درمسیر مبارزه ومقاومت خود به نماد آزادی تبدیل شد . مطالعه  زنده ګی مسعود بخصوص در دوره جهاد  ومقاومتش فراګیری وآموزش  درس عزت وآزاده ګی است.  این زنده ګی نامه که بااختصار واجمال نګاشته شده تنها نګاه ګزرا به دوره های مختلف حیات  آن شهید نستوه وآن آیت سترګ آزاده ګی  وشهامت است. شناخت مشروح ومفصل  دوره های زنده ګی  وی به تحقیقات مکمل ودقیق  حوادث وتحولات  دو نیم دهه  اخیر درعرصه های ګوناګون حیات کشورارتباط میګیرد  که آنرا باید در منابع ومراجع مختلف محققین  ونویسنده ګان جست    
     
                                                                                         زمان ومحل تولد 


احمد شاه مسعود در ۱۱ سنبله۱۳۳۲ هجری خورشیدی مطابق  به ۲ سپتمبر ۱۹۵۳ میلادی در روستای جنګلک از توابع بازارک در وادی معروف پنجشیر چشم به جهان ګشود . وادی استرتیژیک پنجشییرقبل از فروپاشی رژیم طالبان ازمناطق مربوط ولایت (استان) پروان در سلسله کوه های هندو کش بود که اکنون به عنوان یک ولایت مستقل کشور ازولایات ۳۴ ګانه افغانستان شناخته میشود . مدخل وادی پنجشیرازکابل پایتخت کشور ۹۵ کیلومتر فاصله دارد
  


                                                                       خانواده 


پدر احمد شاه مسعود دګروال (سرهنګ)دوست محمد خان یکی از افسران ارتش افغانستان در دوران سلطنت محمد ظاهر شاه بود . پدر بزرګش یحی خان یکی از بزرګان مردم در پنجشیر به حساب میرفت که در دوران پادشاهی امان الله خان به عنوان کارمند ومامور رسمی دولت وظیفه خزانه دار نقدی را به دوش داشت . اوهمچنان در تشویق وجمع آوری مجاهدان ومبارزان از زادګاه خود وادی پنجشیر برای کسب استقلال از استعمار بریتانیا در سلطنت شاه امان الله شخص فعال وپرتحرک محسوب میشد . مادر احمد شاه مسعود دختر میرزا محمد هاشم خان از خانواده صاحب    اعتبار وبا نفوذ محلی "رخه" مرکز ولسوالی پنجشیر بو د 
دوست محمد خان پدر احمدشاه مسعود سه بار ازدواج کرد . این ازدواج ها بنا بر فوت خانمهایش صورت ګرفت . اودرنتیجه این سه بار ازدواج صاحب یازده فرزند شد که شش تن آنها پسر وپنج تن دختر بودند 


احمد شاه مسعود باشش فرزند دیګر از خانم دوم ودر میان آنها سیومین فرزند خانواده است . پیش ازاو یک خواهر وبرادرش یحی وبعداز او دو برادر دیګرش    احمد ضیا واحمد ولی تولد تولد شده اند  برادر بزرګ احمد شاه مسعود به اسم دین محمد از ازدواج اولی که افسر ارتش بود درسال ۱۳۶۶(۱۹۸۸) از شهر پشاور در پاکستان  ناپدید شد




                                  


     سالهای کودکی 


دګروال دوست محمد خان مانند بسیاری از افسران ارتش وکارمندان دولت درسالهای کار رسمی بعد از هر چندسالی محل کار ووظیفه اش تغیر می یافت. واز یک ولایت به ولایت دیګر موظف میګردید ازین رو موصوف در سالهای کارش بحیث افسر ارتش یا صاحب منصب اردو در ولا یات: ننګرهار،بدخشان،بغلان،غزنی،هرات وکابل وظایفی را به عهده داشته است . او علاوه به کار در ارتش که مربوط وزارت دفاع می شد ګاهی  دروزارت داخله (کشور)نیز وظایف رسمی را به سر رسانیده است.آنچنانکه او در هرات چندسالی در بخش وزارت داخله سمت فرماندهی یا قومندانی ژاندارم و پولیس هرات را به دوش  داشت . بنابراین احمد شاه مسعود همراه با پدر وخانواده به ولایت های مختلف رفت ودوران کودکی ونوجوانی رادر مکاتب ومدارس بیرون از زادګاهش سپری کرد 
مسعود سالهای آغازکودکی را در زادګاهش دره ی پنجشیر ګزراند.  در پنج ساله ګی شامل صنف اول مکتب (مدرسه) بازارک ګردید . قبل از آنکه صنف اول را به پایان برساند با خانواده اش به کابل رفت ودر مکتب شاه دوشمشیره  شامل شد. اما اندکی بعد پدرش در سمت قومندان ژاندارم و پولیس هرات به ولایت هرات رفت واحمدشاه مسعود صنوف دوم،سوم و چهارم در مکتب موفق شهر هرات به درس وتعلیم ادامه داد. درپایان صنف چهارم با پدرش که از هرات به کابل تبدیل ګردید دوباره به شهر کابل باز ګشت 










دوران تعلیم وتحصیل 




احمد شاه مسعود بعد از بازګشت باخانواده از هرات به کابل ،شامل لیسه عالی استقلال ګردید .او صنف پنجم را از لیسه استقلال آغاز کرد ودوره لیسه را در همین مکتب به پایان رسانید. لیسه عالی استقلال یکی از مکاتب (مدارس)عالی پایتخت بود که مضامین آن به زبان فرانسوی وغالبا توسط معلمین فرانسوی تدریس میشد . بیشتردر این لیسه افراد متمول ومنسوب به طبقات بالا ی جامعه وفرزندان افسران نظامی دولت راه میافتند . مسعود تا صنف نهم لیسه از شاګردان ممتاز صنف خود بود. او سپس تا صنف یازدهم درمضمون ریاضی به مشکلاتی رو برو شد ودرجه او در میان صنفی هایش تا ردیف ۱۲ تنزیل یافت . اما ب پشت کار وتلاش پیګیر به این مشکل فایق آمد ودر مضمون ریاضی چنان مهارت ولیاقت کسب کرد که خود برای تدریس به شاګردان دوره ابتدایه کورس ریاضی تشکیل داد وسالهای بعد ازمحل کورس  این کورس غرض پیشبرد فعالیت های سیاسی استفاده نمود 


احمد شاه مسعود پس ازفراغت ازلیسه عالی استقلال مصمم وعلاقه مند به تحصیلات عالی در دانشګاه نطامی شد . اما او درین علاقه وتصمیم بامخالفت خانواده  بخصوص پدرش روبرو ګردید . پدر وخانواده اورا ترغیب کردند تا بجای ورود به دانشګاه نظامی ،علاقه وتوجه  خودرا معطوف به رفتن  فرانسه برای تحصیل بسازد . آن زمان کشور فرانسه به فارغان پیشتاز لیسه عالی استقلال بورس ادامه تحصیل داده بود ، که احمد شاه مسعود از سوی لیسه استقلال یکی از کاندیدهای این بورس تحصیلی بود . اما احمد شاه مسعود علا قه رفتن به فرانسه نشان نداد. ودر امتحان کانکور ورود به دانشګاه در پایان سال ۱۳۴۹ موفق شد تا به انیستیتوت پولتخنیک راه یابد . هرچند که نخست  از راه یافتن به پولتخنیک چندان راضی  به نظر نمی رسید اما بعد اً باعلاقمندی تحصیل خودرا در حمل سال ۱۳۵۰ در پولتخنیک آغاز کرد . این انیستیتوت که توسط شوروی اعمار شده بود موسس عالی تحصیلی معادل دانشګاه کابل محسوب میشد که دانش جویان در رشته های مختلف انجنیری در آن به تحصیل می پرداختند . ولی احمد شاه مسعود که به دلایل فعالیت سیاسی مورد تعقیب دولت سردار محمد داود قرار ګرفت بیشتر از دو سال نتوانست به تحصیلات خود در پلتخنیک ادامه بدهد 






سرګرمی وتفریح 


احمد شاه مسعود از همان آغاز کودکی مانند بسیاری از کودکان همسال خود به سرګرمی وتفریح علاقه ودلچسپی  داشت. اما آنچه که دراین سرګرمی های موصوف درمیان همسالان وهمصنفان ش جالب  به نظر می آمد . علاقه او به روش نظامی ګری وامر ونهی به شیوه افسران  ارتشی نسبت به همقطاران هم سن وسالش بود . شاید آن    زمان این احساس وتمایل  برای او از پدرش منحیث افسر ارتش ناشی میشد ،اما سال های بعد دیده شد که مسعود خود درنظامی ګری ومبارزات مسلحانه  استعداد و توانایی فوق العاده و شګرفی دارد . او در طفولیت ودوران ابتدایی مکتب  با هم سالان خود  به صفت فرمانده وقومندان آنها ظاهر می شد . از کاغذهای ضخیم ، کلاه افسران وسر بازان وسایر نشانهای نظامی را میساخت وآنرا به سر وسینه های شان می آویخت و سپس فرمان تمرین ومانور نظامی میداد. سرګرمی های دیګر او در ایام تعلیم ودوره نوجوانی والیبال،فوتبال،و کاراته بود. وی بخصوص علاقه زیادی به فوتبال داشت . دردوران لیسه سرتیم ، تیم فوتبالی در کابل بود . مسعود در سالهای تعلیم وتحصیل  در لیسه استقلال و پولتخنیک پیوسته به بازی فوتبال ادا مه داد . وبعد حتی در دوران جنګ علیه قوای شوروی در دهه ی ۱۹۸۰ میلادی ګاهی با مجاهدان همسنګرش به بازی فوتبال میپرداخت . اودر تمام سرګرمی ها با همبازان وهمسالان  خویش برخورد ورفتار صمیمانه داشت . وبا آنها همیشه به زبان نیکو سخن می ګفت . او تیم وګروه همبازی خودرا ازمیان بچه های باادب ودارای اخلاق خوب انتخاب میکرد ، چون او از همان آغاز اخلاقیات وفضایل اخلاقی را در زنده ګی بسیار جدی میګرفت 


    
فعا لیت ومبارزات سیاسی 


احمد شاه مسعود در دوره لیسه با افکار وجریانات سیاسی جامعه وکشور آشنا شد . آنزمان (سالهای دهه چهل هجری شمسی )محیط مکاتب وپوهنتون (دانشګاه)کابل پر از تب وتاب جریانات سیاسی با اندیشه واعتقادات ګوناګون  بود . در آن سالها احزاب سیاسی چپ با اندیشه های کمونیستی در محیط آموزشی وتحصیلی ، به ویژه در دانشګاه  کابل بیشتر ازهمه حضور وجاذبه داشتند . اما احمدشاه مسعود در میان این جریانات  وګروها از همان آغاز بسوی جریانات اسلامی تمایل نشان داد . او در یک خانواده مسلمان ومتدیین تولد یافته بود . والدینش از همان آوان کودکی به تعلیمات  دینی اش توجه ویژه مبذول میداشتند . آنها به اخلا قیات وفضایل دینی فرزند شان حرص میدادند . اولین ګام آنها برای آموزش و فراګیری خواندن ونوشتن احمد شاه مسعود ، فرستادن مداوم او برای تعلیم قرآنکریم نزد امام مسجد بود. پدرش به این امر مداومت داشت چه در پنجشیر،چه در هرات وچه در کابل . احمد شاه مسعود نیز از اهتمام والدینش به تعلیمات دینی رشد کرد ودر برابر احکام واعتقادات اسلامی مطیع ومنقاد بود علاوه بر این ، پدر در محیط خانواده همیشه از اوضاع وجریانات سیاسی کشورش سخن می ګفت . از دخالت شوروی در افغانستان واز نفوذ احزاب کمونیستی اظهار نګرانی میکرد . این مباحث در محیط خانواده از جانب پدر مایه تأمل وتفکر احمد شاه مسعود به سوی مسایل سیاسی می شد واورا در پیوستن به جریان اسلامی محیط مکتب ودانشګاه انګیزه می داد . از همین رو او به سوی جریان سیاسی معتقد به اسلام در محیط مکتب ودانشګاه متمایل شد . برخورد توهین آمیز افراد وعناصر وابسته جریانات چپ کمونیستی دربرابر دین واعتقادات دینی در محیط آموزشی   بیش ازبیش احمد شاه مسعود را بطرف جریانات اسلامی کشاند . او در نخستین سال تحصی در پولتخنیک کابل از طریق دوس وصنفی خود صبور باانجنیر  حبیب الرحمن از رهبران دانشجویی جریان اسلامی در دانشګاه کابل آشنا شد . حبیب الرحمن نیز محصل پولتخنیک کابل بود که در میان تشکل جریان اسلامی مسؤلیت جلب وجذب افسران ارتش را به به این جریان به عهده داشت . برنامه تنظیم جلب وجذب صاحب منصبان ارتش غرض تصاحب قدرت سیاسی  از راه کودتا از سوی تمام جریانات سیاسی چپ وراست تعقیب میشد . جریان اسلامی که خودرا جوانان مسلمان می خواندند درمحیط دانشګاه وبیرون از آن به اخوانی هاشهرت داشتند . آشنای احمد شاه مسعود با حبیب الرحمن تحول عمده ای در زنده ګی او محسوب میشد . او شدیداٌ تحت تأثیر شخصیت حبیب الرحمن  قرار ګرفت . آنګونه که بعداٌ درسالهای جهاد ومقاومت ازحبیب الرحمن بااحترام ونیکویی یاد میکرد . واورا انسان آګاه ،مسلمان معتدل ووطندوست میخواند




احمد شاه مسعود هر چند در دوسال نخست  تحصیلش در پولتخنیک  روابط بسیار نزدیک با حبیب الرحمن داشت ودر کنار او به فعالیت های سیاسی میپرداخت اما بعد از کودتای سردار محمد داود خان در سرطان ۱۳۵۲ عمیقاٌ وارد عرصه  سیاست ومبارزات سیاسی ګردید وی در این وقت اقدام به جلب وجذب افسران ارتش به نهضت اسلامی کرد. چون جګرن (سرګرد)محمد غوث شوهر همشیره  اش از افسران مسلمان ارتش وشخص مناسبی برای جذب افسران دیګر به جریان اسلامی شمرده میشد . اما حکومت محمد داود که در آن عناصر چپی نفوذ وقدرت داشت داشتند وبه فعالیت نهضت اسلامی یا اخوانیها نظارت می کردند ، به سرکوبی جریان اسلامی متوسل شد. وجریان اسلامی در دانشګاه وبیرون از آن زیر ضربات  دولت محمد داود قرار ګرفت 








دوران اختفاء


احمد شاه مسعود درلیست افراد موردتعقیب ودستګیری ازسوی دستګاه پولیس وامنیت حکومت محمد داود قرار داشت . امااو قبل ازآنکه دستګیر شود وبه زندان  کشانده شود دست به اختفا زد . وی نخست روز های را در کابل در خانه دوستان خویش پنهان شد و سپس روانه زادګاهش پنجشیر ګردید . هرچند اودر پنجشیر همچنان در خفا وپنهان از انظار عامه زنده ګی کرداما شور وعلاقه به فعالیت های سیاسی ومبارزه مانع فرورفتن وی در سکوت وګوشه نشینی میشد . دستګیری انجنیر حبیب الرحمن وجمع  از دوستان ویاران او  توسط حکومت محمد داود از یکسو مایه تأسروناراحتی اش ګردید واز سوی دیګر اراده وعزم اورا در دوام مبارزه تقویت کرد . وی از پنجشیر پیوسته به بر قراری ارتباط میان دوستان ویاران خود چه در زندان وچه بیرون از آن می پرداخت . وبرای تأمین چنین روابط وتبادل افکار با دوستان وهمفکران خویش چند بار به مناطق مختلف شمالی وشمال کابل سفر کرد . اوباری در زمستان ۱۳۵۳مخفیانه به شهر کابل رفت وبرای آخرین بار با مادرش که دربالین بیماری به سر میبردملاقات نمود . در همین ایام انجنیر حبیب الرحمن از سوی حکومت محمد داوداعدام ګردید وخبر اعدام او احمد شاه مسعود را بیشتر ازپیش مصمم  ساخت تا همچنان در مسیر مبارزه خود استوار وثابت قدم باقی باقی بماند .  مسعود در اواخر سال ۱۳۵۳ به صورت مخفیانه به راهنمایی انجنیر جان محمد به پاکستان رفت . قبل از او تعداد انګشت شماری از رهبران وفعالان جرایان اسلامی محیط دانشګاه به شمول استاد برهاندین ربانی و ګلبدین حکمتیار که مورد تعقیب حکومت داود خان قرار ګرفته بودند به پاکستان پناه بردند . جان محمد که احمد شاه مسعود را در رفتن به پاکستان همکاری کرد نیز از فعالان نهضت اسلامی پناهنده در پشاور بود . او ګاهی مخفیانه به کابل می آمد و روابط اعضای داخل نهضت را بارهبران وفعالان نهضت در پشاور تأمین میکرد . دولت پاکستان که بر سر خط دیورند با محمد داود روابط پر تشنج داشت این پناهنده ګان سیاسی جریان اسلامی را در پشاور اقامت داد . در میان آنان ګلبدین حکمتیار که بعداز دستګیری حبیب الرحمن وضیفه اورا در جلب وجذب وتنظیم افسران  ارتش به جریان اسلامی عهده دار شده بود بیش ازبیش روابط نزدیک با اسلام آباد به خصوص  باارتش وسازمان استخبارات آن ( آی اس آی ) برقرار کرد. حکمتیار در حالی به جای حبیب الرحمن مسؤلیت کار های نظامی نهضت اسلامی را به دست ګرفت که موصوف قبل از دستګیری اش از تند روی وخشونت حکمتیار در مبارزه وفعالیت نهضت نګران وناخوشنود بود . ګلبدین حکمتیار از پشاور به جذب وجلب افسران ارتش در کابل پرداخت  وبرنامه کودتا وقیام مسلحانه را برای سرنګونی دولت محمد داود وتصاحب قدرت سیاسی روی دست ګرفت . درین طرح وبرنامه ، دولت پاکستان به خصوص سازمان استخباراتی ارتش ( آی اس آی) حکمتیار را مورد حمایت وتشویق قرار میداد تا محمد داودتحت فشار قرار بګیرد وبر سرخط دیورند با پاکستان وارد معامله شود . احمد شاه مسعود در پشاور بارهبران وفعالان نهضت اسلامی راه های مبارزه ومقاومت علیه حکومت محمد داود را که به سرکوبی نهضت مذکور کمر بسته بود مورد بحث وارزیابی قرار داد . درحالیکه حکمتیار از کودتای نظامی وشورش مسلحانه اعضای نهضت حمایت میکرد حمایت میکرد ، احمد شاه مسعود زمینه را برای قیام  نظامی نا مساعد میدانست و به پیروزی کودتا بی باور بود . اما حکمتیار از موفقیت کودتا اطمینان داشت واز نتایج مثبت کار خود در میان ارتش سخن میګفت 






فرماند هی در نخستین قیام مسلحانه 


در اواخر زمستان ۱۳۵۳ که احمد شاه مسعود پشاوررفت ، تعداد از اعضا ی فعال نهضت اسلامی معروف به اخوانیها که بیش از چهل نفر میرسید ند غرض فراګیری تعلیمات نظامی به پاکستان آمدند . احمد شاه مسعود دری  تعلیمات کوتاه  نظامی مشارکت داشت . هدف از این تعلیمات نظامی ، آماده ګی برای انجام قیام مسلحانه در برخی ولایات واطراف کشور در هماهنګی با کودتای نظامی بود که در کابل به وقوع می پیوست ګلبدین حکمتیار که مسؤلیت امور نظامی نهضت اسلامی را به دوش داشت از موفقیت برنامه کودتا به همه اعضای نهضت اطمینان داده بود. تدارک برای کودتا وقیام تا فصل تابستان اتخاذ شد واحمد شاه مسعود بحیث فرمانده قیام در وادی  پنجشیر تعین ګردید . اما او علی الرغم بی باوری به پیروزی کودتا وتشخیص زمینه نا مساعد برای قیام ناګزیر به اطاعت از اقدامی شد که درآن جمعی از فعالان نهضت اسلامی مشارکت داشتند . دراین قیام داکتر محمد عمر درولایت  بدخشان ،جان محمد در ولایت کنرها ، مولوی حبیب الرحمن در ولایت لغمان وعبدالخالق در ولایت پکتیا فرماندهی عملیات را عهده دار عهده دار شدند . احمد شاه مسعود که بیشتر از همه در مورد قیام وکودتای مذکور شک وتردید داشت به تدابیر وراه های اندیشید که در صورت ناکامی قیام باید  به آن متوسل میشد . اساسی ترین اندیشه وبرنامه او در صورت نا کامی قیام وکودتای نظامی ، تداوم مبارزه بود . ازین رو قبل از ورود به پنجشیر وآغاز قیام انجنیر محمد اسحاق وبرادرش کفایت الله دوتن از همرزمان خود را که از مرکز ولسوالی پنجشیر (رخه) بودند به پنجشیر فرستاد تا تمام دره های جانبی اطراف رخه را ببندد وساختمان اراضی  آن را به دقت مطالعه نمایند . احمد شاه مسعود در سرطان ۱۳۵۴ به پنجشیر آمد . تعداد از محصلین دانشګاه کابل وسایر مؤسسات عالی آموزشی عضونهضت اسلامی را که قبلاٌبرای شرکت در قیام مسلحانه تشخیص شده بودند در اواخر سرطان  سال ۱۳۵۴ در پنجشیر جابجا کرد  . او این برنامه را به دور از آګاهی سازمان امنیت دولت وپولیس بادقت عملی نمود . برای افرادی که مورد پرسش همسفران شان  به سوی پنجشیروهر کسی دیګر قرار میګرفتند ، سپری نمودن روزهای تعطیلات تابستانی نزد صنفی ها ودوستان شان ظاهراٌ دلیل موجه و قانع کننده بود . احمد شاه مسعود در اولین فرماندهی قیام مسلحانه علیه دولت ۲۱ سال داشت . او در شب اول اسد  ۱۳۵۴ افراد تحت فرمان خودرا برای تصرف ولسوالی تنظیم وسازماندهی کرد . آنها در چهاردسته تقسیم شدند. یکدسته برای قطع راه اصلی ورود به وادی پنجشیر ، مدخل دره ، فرستاده شد . وسه دسته دیګر برای تصرف مراکز  اداری حکومت در رخه، مرکز ولسوالی توظیف ګردیدند . این افراد با صلاح های که خود حین ورود به پنجشیر مخفیانه آورده بودند مسلح شدند . احمد شاه مسعود عملیات را  در سحر ګاه اول اسد پس از طلوع آفتاب آغاز کرد وبه سرعت ، بدون تلفات و خونریزی مرکز ولسوالی را بدست آورد . آنګاه به نشرات رادیوی دولتی که از کابل پخش میګردید  ګوش فرا داد  تا خبر پیروزی کودتا را بشنود . ګلبدین حکمتیار پیش از قیام اسد ګفته بود که کودتا توسط جنرال عبدالکریم مستغنی رئیس ستاد مشترک ارتش به راه می افتد وقیام کننده ګان در اطراف ،  پیروزی کودتا  را  از رادیو میشنوند . احمد شاه مسعود چند ساعت بعد از تصرف مرکز ولسوالی به جای شنیدن خبر کودتا از   رادیو خبر ورود نیرو های دولتی را به پنجشیر شنید . هنوز نیروهای دولتی به محل   به محل شورش مسلحانه در رخه نرسیده بودند که مردم محل  به شورشګران  حمله بردند . تلاش احمد شاه مسعود و قیام کننده ګان برای قانع ساختن مردم که آنهارا پاکستانی وتخریب کار میخواندن  بی نتیجه ماند . احمد شاه مسعود با ورود نیروهای دولتی  از بیرون پنجشیر ، فرمان عقب نشینی را به را همرزمان خود صادر کرد .  هر چند او با جمعی ازیارانش به سختی موفق ګردید تا زنده و سلامت ازین قیام مسلحانه شود اما ۱۲ تن آنها درین واقعه شهید  ویا اسیر نیروهای دولت شدند . این قیام نا فرجام . نخستین تجربه نظامی و فرماندهی احمد شاه مسعود بود که در شکل ګیری مبارزه و مقاومت آینده و مسیر کار وعمل او اثرات عمده وتعین کننده  ای برجای ګذاشت 








نجات از نخستین توطئه قتل 


احمدشاه مسعود پس ز نا کامی  قیام مسلحانه  در پنجشیر روز ګاری دشواری  را ګزراند . زنده ګی سخت در اختفاء توأم  باتغیر مداوم مکان محل بود وباش ، چه در پنجشیر وداخل کشور و چه در پشاور ونقاط مرزی ازیکسو ، منازعه با ګلبدین حکمتیار در مورد قیام ناکام مسلحانه  اسد ۱۳۵۴ وبرسر نحوه  تداوم مبارزه و چګونګی سرنوشت آینده نهضت اسلامی ورهبرای آن از سوی دیګر  دشواریها معضلات جدی احمد شاه مسعود در آن روز ګاران بود . قیام نا فرجام مسلحانه ۱۳۵۴ ضربه سختی را به جریان اسلامی وارد آورد . سرنوشت قیام در مناطق دیګر وسرنوشت فرماندهان آن ناګوار تر از قیام پنجشیر بود . درلغمان مولوی حبیب الرحمن  فرمانده قیام به قتل رسید . در بدخشان داکتر محمد عمر  پس از مدتی  بدون وقوع قیام اسیر نیروهای دولتی ګردید . در پکتیا فرمانده آن دست به قیام نزد . ودر کنرها انجینر جان محمد بعد از یک جنګ کوتاه وعقب نشینی ، دوباره به پاکستان برګشت . صدمات وضربات دولت  به سایر اعضای نهضت اسلامی پس ازین قیام بیشتر از تلفاتی بود  که نهضت مذکور در محل وزمان شورش مسلحانه  ۱۳۵۴ متحمل شد  . ده ها نفر از از اعضا وهواداران جریان اسلامی از مکاتب ودانشګاها ی مرکز وولایات  توسط دستګاه امنیت وپولیس دولت دستګیر و زندانی ګردیدند . بسیاری ازاین افراد که تعداد شان بیش از صد نفر میرسید در جوزای ۱۳۵۸ در حکومت نور محمد تره کی و حفیظ الله امین به رغم اتمام دوره حبس شان در کشتارګاه های پلچرخی تیر باران ویا زنده به ګور شدند . وده ها تن دیګر با ترک تحصیل ومحیط کار خود به زنده ګی مخفیانه روی آوردند ویا به پاکستان وایران فرار کردند .  احمد شاه مسعود که بعد از مدتی به پشاور برګشت به انتقاد شدید از ګلبدین حکمتیار پرداخت . او طرح کودتا وبرنامه ی خشونتبار ونظامی حکمتیار را در مبارزه علیه دولت محمد داود نادرست وغلط خواند و موصوف را عامل تلفات خونین نهضت اسلامی وسرکوبی اعضای  آن تلقی کرد . همچنان او حکمتیار رامتهم ساخت که در کودتا وقیام نظامی علیه حکومت محمد داود بدون در نظرداشت زمینه وشرایط قیام به خواست وتمایل دولت پاکستان واستخبارات نظامی آن عمل نمود ه است . وی خواستار برکناری حکمتیار از رهبری امور نظامی شد . از نظریات احمد شاه مسعود جمعی دیګر از پناهنده ګان تبعیدی نهضت اسلامی به شمول انجنیر جان محمد فرمانده قیام ۱۳۵۴ در کنر ها حمایت میکردند . اما ګلبدین حکمتیار آنهارا اخلال ګر و جاسوس حکومت محمد داود می خواند . بااوج ګیری اختلافات ومنازعه در میان آنها ، انجنیر جان محمد اولین قربانی اقدام حکمتیار شد . اورا حکمتیار به نام جاسوس داود خان در زندان آی اس آی به بند کشید . وسپس به   سایرین  ، از اعتراف موصوف به جاسوسی وهمراهی احمد شاه مسعود سخن ګفت . احمد شاه مسعود خواستار ملاقات با انجنیر جان محمد شد تا کذب ادعای حکمتیار را به اثبات برساند . او ظاهراٌ برای شنیدن اعترافات انجنیر جان محمد به دفتر آی اس آی برده شد . اما در آنجا با ګلبدین حکمتیار روبرو ګردید که برای ګرفتاری اش  از قبل صحنه سازی کرده بود . مسعود که به سرعت توطئه در برابر خودرا درک کرد با استفاده از تفنګچه ی خود ونشانه ګرفتن به سوی حکمتیار ، از اتاق خارج شد . وی را احمدشاه مسعود در این لحظه انجنیر محمد ایوب که بعداٌ در دوران جهاد علیه تجاوز شوروی ریاست کمیته نظامی جمیعت را به دوش داشت همراهی میکرد . در حالیکه احمد شاه مسعود از توطئه دستګیری وقتل خود توسط حکمتیار نجات یافت روز های بعد انجنیر جان محمد در زندان به قتل رسید . حکمتیار درسال ۲۰۰۱ میلادی در  مصاحبه  با روز نامه" اوصاف" چاپ  اسلام آباد در مورد قتل انجنیر جان محمد ودستګیری احمد شاه مسعود می ګوید :>>...................د داود په وخت کی په پاکستان هره ورځ چاودنی کیدای . حیات شیر پاو ووژل شو اجمل ختک په کابل  کی ناست ده او ملا تری کاوه . زه چی پاکستان ته راغلم نو بو توله مونژ نه مرسته وغوښته ، مونژ هم له وخت نه ګته وکره او دبی نظیر بوتو دحکومت  په مرسته مو دداود دحکومت پرضد په عملیاتو لاس پوری کرل . کال چی سرید ده داود ما غزه ځای ته راغلل  ا بینظیربو تو حکومت سره  یی خپل خبری پیل کرل . "' دوی دواره ( جان محمد او احمد شاه مسعود ) ښاغلی د داود پر ضد دوسلوالو عملیاتو مخالف خبرو تر پلوی  وو . دوی هغه ته پت لیکونه وراستوو  یوځل زمونژملګری قاضی وقاد ته پته ولګیده چی احمد شاه مسعود  داود  ته لیک لیکلی دی ، مسعود یی له خپلو خو ملګرو سره ونیسو . دا نیونه دنصیرالله بابر په خوښه وشود . داحمد شاه مسعود دوه ملګری ووژل شول  خودی کراچی ته وتیښتیدل اوله هغه ځایه افغانستان ته لار .......>> در دوره حکومت داود هرروز در پاکستان انفجار رخ میداد . حیات شیر پاو کشته شد واجمل ختک که در کابل نشسته بود ازین قتل حمایت میکرد . وقتیکه من به پاکستان آمدم بی نظیر بو توازما همکاری خواست . ماهم از وقت استفاده کردیم به کمک حکومت بوتو علیه حکومت داود دست به عملیات زدیم . تا آنکه مغز داود بجای آمد وبا حکومت بوتو داخل مذاکره  ګردید . آنها هردوی شان ( جان محمد واحمدشاه مسعود )مخالف عملیات نظامی برضد حکومت آقای داود بودند. آنها به داود مخفیانه نامه فرستاده بودند . یکبار برای رفیق ما قاضی وقاد آشکار شد که مسعود برای داود نامه نوشته است . قاضی وقاد مسعود را با دو نفر رفقایش دستګیر کرد . واین دستګیری به رضایت وتمایل نصیرالله بابر انجام یافت . هردو رفیق احمدشاه مسعود کشته شدند . اما احمد شاه مسعود خود به کراچی فرار کرد واز آنجا به افغانستان رفت . اما احمد شاه مسعود در مورد عملیات نظامی علیه حکومت داود خان ومخالفت با روش وعملکرد حکمتیار در مصاحبه با "العربي" هفته نامه چاپ پاریس شماره ۸۶۸ جمعه  ۲۲ اکتوبر ۱۹۹۳ میګوید :>>حکمتیار نسبت به هر تلاش راه اندازی انقلاب دید خاص خود را داشت . او دست زدن به انفجارات ترور وامثال آنرا ترجیح میداد ومن مخالف دست زدن به خشونت واقدامات تروریستی بودم . چون از نظر من این روش چنین روش با مبادی اسلامی سازګاری ندارد . اما وی پافشاری میکرد ومیګفت جهاد همین است  ومن میګفتم که اشتباه می کنی و پاکستان در این راه ترا استفاده میکند . در آن مدت میان  حکمتیار و ذوالفقار علی بوتو مناسباتی محکمی بر پا شده بود . وبدینګونه اختلاف میان ما پدید آمد و به مرور زمان بزرګ ګردید .خاصتاٌ بعد از آنکه به غملیات نظامی متعدد ی در نواحی مختلف افغانستان زدیم . در پنجشیر ، لغمان ، کنر وغیره . من مسئول منطقه پنجشیر بودم ...حکمتیار  خواست طبق استراتیژی خاص خودش عمل ګردد . و من شخصاٌ مخالف آن بودم ولی چون دستور نظامی بود به اجرای آن اجباراٌتن دادم . بدنبال آن اختلافات ما دیګر شدید شد ند . وبرای حکمتیار ګفتم نقشه ات غلط است وهمچنان  غلط خواهد بود . در نتیجه از جمیعت اسلامی انشعاب کرد و حزب خودرا اساس ګذاشت . وازان سال بدینسو اختلاف میان ما باګذشت هرروز فزونی ګرفت  پس از آن احمد شاه مسعود بیشتر وقت خودرا در مرزی می ګزراند و در رفت وآمد به پشاور با احتیاط عمل میکرد . اختلاف میان پناهنده ګان نهضت اسلامی به نقطه غیر قابل باز ګشت رسید . وآنها به دودسته جداګانه منقسم شدند ږ عناصر تند رو ، احساساتی وافراطی که فقط در فکر کودتاه و جنګ را علیه حکومت محمد داود در سر داشتند به طرفداری از ګلبدین حکمتیار قرار ګرفتند . احمد شاه مسعود باافراد  معتدل وعملګرا که از مشی مبارزه آرام و مسالمت آمیز و حتی مذاکره با حکومت محمد داود جانبداری میکردند باجمیعت اسلامی افغانستان در کنار استاد برهان الدین ربانی باقی ماندند . اما کودتای ثور ۱۳۵۷ وحاکمیت حزب دمکراتیک خلق راه را برای بروی مبارزات مسالمت آمیز بست واحمد شاه مسعود برای بار دوم در وادی پنجشیر فرماندهی قیام مسلحانه را به دوش ګرفت  






کودتای ثور وآغاز مرحله جدید مقاومت 






۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

وصال


عمری درآرزوی وصال تو سوختم                                                                            
با یاد  آفتاب  جمال     تو   سوختم
                                                مارا اګر چه چشم تماشا نداده  ای
ای غایب ازنظربه خیال توسوختم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

مولانا جلاالدین محمدبلخی



  1. سفرکردم به هر شهری دویدم                                               چوشهر عشق من شهری ندیدم                                                              ندانستم   ز اول  قدر آن  شهر                                                               ز نادانی  بسی  غربت  کشیدم                                                                          بغیر از عشق  آواز دهل  بود                                               هر آوازی  که  د رعالم شنیدم                                               در آن  عالم  که  جانبودم تنها                                               چو ماری  بی  پروپا  میخزیدم                                                             ازان باده که لطف وخنده بخشد                                             چوګل بی حلق وبی لب میچشیدم                                         ندا آمد زعشق ای جان سفر کن                                           که  من  مهنت  سرای  آف ریدم                                                  چنان  اکنون  زرفتن  میګر یزم                                                         از  آنجا   آمدن  هم  میر  میدم                                                      بګفت ای جان برو هرجاکه خواهی                                                        که من نزدیک چون حبل الوریدم                                         فسون کرد ومرابس عشوه هاداد                                                فسون  وعشوه   او را   خر یدم                                           زراه هم بردآنګاه هم به ره کرد                                           کزان  ره  من نرفتم  من رهیدم

۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

به یاد ابرمرد بزرګ شهید احمد شاه مسعود (رحمة الله علیه)۰

ای مرد سفر کرده سرخیل  دلیران
قربان پکولت که توبودی شه خوبان
ای شیر  که  شیرازه همت نګسستی
درپای وطن ساختی آخر خوده قربان
ای مرد  سفرکرده سرخیل   دلیران
قربان پکولت که توبودی شه خوبان
امروزوطن  ګشته سراسیمه وویران
انګلیس به وطن آمده،امریکه وجاپان
کس نیست که رهمی بکند بهرغریبان
رفتی وبه  هرجاشده بیګانه به جولان
ای مرد  سفر  کرده سرخیل دلیران
قربان پکولت که توبودی شه خوبان
صد شکر خداراکه تومزدور نبودی
یک لحظه زپهلوی وطن دور نبودی
درشهرت ودرنام تومسرور نبودی
ای شیر خدا  هیچ تو مغرورنبودی
ای  مرد سفر کرده سر خیل دلیران
قربان پکولت که توبودی شه خوبان
درملک توامروز چوبیګانه لمیده
پنجشیر به تنګ آمده سالنګ خمیده
کابل  بخداجان  به لبش  باز رسیده
رفتی همه میهن به دعای توبګریان
ای  مرد سفر کرده  سرخیل دلیران
قربان پکولت که توبودی شه خوبان
هویت  ماګم  شده فرهنګ شکسته
ناموس به تنګ آمده وتنګ شکسته
درسینه  من  این  دل  تنګ  شکسته
پاوسراین ملک به صدرنګ شکسته
درقلب وطن خون غضب میزنه دوران
ای  مرد  سفر کرده  سر خیل  دلیر ان
قربان  پکولت  که توبودی  شه خوبان
شعر از فرید جان سالنګی